loading...
به پیامکی خوش آمدید
محمد معین بازدید : 112 جمعه 28 تیر 1392 نظرات (0)

مامانم اومده به گودزیلا (خودم) میگه فردا نهار چی میخوای برات درست کنم (میخوام بگم عزیز دردونه خونه ام) ، خورش مرغ یا خور بامیه ؟ میگم خورش مرغ ! میگه مرغ نداریم !!!! میگم خب بامیه درست کن . میگه الآن فصل بامیه نیست ، پس تخم مرغ و گوجه میپزم !!؟؟!! تو که میخوای تخم مرغ بپزی خو پـ چرا جلوی آدم آپشن میذاری ؟ چراااااااااااااا .
سلامتی مادرا بکوب لایکو 
دوستان اولین چیزیه که فرستادم . خودتون هوای ما جک اولیا رو داشته باشید 

.

.

پدرم چند ساله بيمه عمر داره يه روز به مامانم گفت: مي دوني زن اگه بميري 8ميليون تومن مي دن پس بجنب
مادرم گفت خب تو بمير كه 15 ميليون تومن به ما بدن.
پدرومادر عاشق من دارم!!!!!!!1

.

.

به مامانم میگم چرا واسه سحری بیدارم نکردی ؟ میگه دیدم گیج خوابی بزارم بخوابی !!!
یعنی الان من چی بهش بگم آخه مادر من 8ساعت که نی 10 ساعت که نی 16ساعته

.

.

با پسرم که اسمش امیر حسین (9 سالشه) داریم تو خیابون قدم میزنیم ورداشته میگه بابا قلادتو بستی گم نشی 
من ؟؟؟؟؟؟؟؟
با تعجب بدون عصبانیت 
چی ؟؟؟ میخنده جواب میده اینو گفتم یکم بخندیم!!!!!!!!!!
بخدا ما هم بچه بودیم اونم فول +
نمیدونم چرا دچار حس بی هویتی شدم ؟؟؟

.

.


مامانم اومده به گودزیلا (خودم) میگه فردا نهار چی میخوای برات درست کنم (میخوام بگم عزیز دردونه خونه ام) ، خورش مرغ یا خور بامیه ؟ میگم خورش مرغ ! میگه مرغ نداریم !!!! میگم خب بامیه درست کن . میگه الآن فصل بامیه نیست ، پس تخم مرغ و گوجه میپزم !!؟؟!! تو که میخوای تخم مرغ بپزی خو پـ چرا جلوی آدم آپشن میذاری ؟ چراااااااااااااا .

سلامتی مادرا بکوب لایکو 

دوستان اولین چیزیه که فرستادم . خودتون هوای ما جک اولیا رو داشته باشید 

.

.

نمیدونم کلاس چندم دبستان بودم با خالمو یکی از فامیلامون رفته بودیم پارک خالم گف

برو ببین اونور سرویس بهداشتی هس (من نمیدونستم سرویس بهداشتی همون دسشوییه

فک میکردم به صابون مایع دسشویی میگن سرویس بهداشتی) منم رفتم دیدم دسشویی هس مایع دسشویی نیس رفتم گفتم سرویس بهداشتی نبود بعد از یکی دیگه پرسیدیم ادرس داد

اونسره دنیا بود موقعی که رسیدیم من گفتم اونور دسشویی داشت ولی سرویس بهداشتی 

نداش اصن وعضی!

خالم: عقله کل سرویس بهداشتی همون دسشوییه

فامیلمون:))))))))))))))))))))

سرویس بهداشتی:((((((((((((((((((

دسشویی:)))))))))))))))))))))))))))

و اینگونه شد که من فهمیدم سرویس بهداشتی همون دسشوییه

.

.

پشت کامپیوتر بودم داشتم دمبال حرف پ میگشتم...که آقای پدر اومد یه ده هزاری گذاش جلوم بعد همچی خوابوند پس کلم یکی از ایشون خوردم دوتا از آفیس 2013

...برگشتم میگم چته عزیزم چی میخواییی؟:((((((((

میگه پاشو برو یه کیلو شیرینی بخر شب مهمون داریم.

میگم خو چرا میزنی؟

میگه واسه این که تو راه ناخنک نزنی.

اصن استنباط و استراژیش تو چشم...

آخ گردنم :(((

.

.

به بابام میگم : امشب تولدمه ، چی میخوای بم کادو بدی؟!

 

برگشته میگه : دیشب رفتی ماست خریدی ، بقیه پولش واسه خودت :|

 

از فردا میرم دنبال پدر مادر واقعیم :|

 

شاید اینم دیگر تائید شود شاید :خخخخخ

 

^_^ مِستِر جِفِرسون ^_^

.

.

"جون عزیزتون اینقدبااحساسات من بازی نکنید"دیروزپشت چراغ قرمزبودم یه خانوم باماشین اخرین سیستمش اد کوبید به ماشین من یعنی ماشینموترکوندا اومدم پایین خانوم رو دیدم رفتم توفکرحرف بچه هاکه فانتزیشون ازدواج وازاین حرفاست بااین تصادفاباطرف اشنامیشن گفتم لوتی بازی درارم گفتم ولش اتفاق دیگه فدای سرتونای اقایی که این راه روتو چهارجوک نوشتی ایشالله کچل شی

.

.

چند شب پیش مامانم واسه شام دیزی درست کرد بابامم زنگ زد به داداشم که با خونواده ش شام بیان خونه ما

خلاصه همه مشغول خوردن دیزی بودیم که....

( نمیدونم شما اسمش رو چی میزارین گودزیلا، اژده های هفت سر، غول بیابونی خلاصه هرچی شما دوست دارین) برادرزاده من اومده کنارم همش میگه هیزمزینی میخوام گفتم چی میخوای دوباره گفت هیزمزینی هرچی به مغزم فشار آوردم نتونستم بفهمم منظورش چیه از مامانش میپرسم این چی میگه مامانش گفت سیب زمینی میخواد

خداوکیلی شما بگین گفتن سیب زمینی راحت تره یا هیزمزینی آخه این فک و فامیله ما داریم....

منم واسه اینکه جای دیگه ضایع مون نکنه بهش میگم عزیزم هیزمزینی نه سیب زمینی جای تشکر همچین زد تو گوشم که 48 ساعته گوشم همش زنگ میزنه نمدونم به کی اما یه بند زنگ میزنه

حالا شما بگین تو خونه گودزیلا داریم تازه این برادر زاده من هنوز دو سالش نشده

لایک رو بزن والا از دست شما و این نازنین(برادرزاده م) خون گریه میکنم هاا

.

.

پدرم چند ساله بيمه عمر داره يه روز به مامانم گفت: مي دوني زن اگه بميري 8ميليون تومن مي دن پس بجنب

مادرم گفت خب تو بمير كه 15 ميليون تومن به ما بدن.

پدرومادر عاشق من دارم!!!!!!!1

.

.

به مامانم میگم چرا واسه سحری بیدارم نکردی ؟ میگه دیدم گیج خوابی بزارم بخوابی !!!

یعنی الان من چی بهش بگم آخه مادر من 8ساعت که نی 10 ساعت که نی 16ساعته

.

.

رفته بودیم عروسی.دخترم(5سالشه) بایه دختر بچه همسال خودش دوست شده بود.

گفتم:به به چه دخمل خوشگلی اسمت چیه؟

دخترم :مامانی حدس بزن.

من:نمی دونم یه راهنمایی کن.

دخترم:اسمش شبیه یه غذایه که با مرغ وبرنج درست می کنی. من خیلی دوست دارم.

من:زرشک پلو

دخترم:نه مرغو میذاری لای برنج.

من:ته چین

یه دفعه یکی گفت"تحسین"اینجایی دارم دنبالت می گردم.

واقعا از اون شب به دنبال اینم که نگذارم استعداد بچه ام هدر بره.

.

.

چند وقت پیش،فامیل های دورمون اومده بودن خونمون،لامصبا دو هفته تو خونمون موندن.

آخر سر مادرم عصبانی شد،به مهمونا گفت:یادم باشه هر وقت خواستین برین برای شام آبگوشت بپزم،راستی کی میرین.!

فک و فامیله داریم!!؟

(تازه عضو شدم،اولین جوکمه)

.

.

با پسرم که اسمش امیر حسین (9 سالشه) داریم تو خیابون قدم میزنیم ورداشته میگه بابا قلادتو بستی گم نشی 

من ؟؟؟؟؟؟؟؟

با تعجب بدون عصبانیت 

چی ؟؟؟ میخنده جواب میده اینو گفتم یکم بخندیم!!!!!!!!!!

بخدا ما هم بچه بودیم اونم فول +

نمیدونم چرا دچار حس بی هویتی شدم ؟؟؟

.

.

سلام

همگی دست و جیغ و هوورراا

اقا امروز بابام زنگ زده میگه داری میای خوونه زولبیا و ذولیبی (شیرازیا به زولبیا میگن ذولیبی) بگیر.میگم باشه.میگه تو راه نخوریا مهمون داریما....اخه این بابا هست من دارم.

منی که روزه بودم :(

زولبیا :l

ذولیبی :)) 

بامیه :((((((((((((((((((((((((((

.

.

یادش بخیر ماشینمون پراید بود

تازه اومدم خونه بد خستم مامانم میگه پاشو مهمونداریم میگم کیه میگه خواهرت با شوهرش با بچش هیچی جان به جان افرین تسلیم از ترس خواهر زادم رفتم پارک شب ساعت 2اومدم دیدم هنوز نرفتن خواهرزادم برگشته میگه دایی خوب شد نبودی راحت پامو دراز کرده بودم 

چی بگم اخه این سفیر صلح انجلینا جولی کجاست برم پیشش

.

.

عید بود ما هم طبق معمول رفته بودیم خونه مامان بزرگ. آغا چند ساعت گذشت و یهو عموم با خانواده اومدن تو بیچاره عموهه از بس هول بود اومد تو وقتی داشت دست میداد هی میگفت توروخدا پانشید اصلا بخوابید که اون موقع بود که اتاق مورد گاز گرفتگی قرار گرفت . خدایی تا حالا اونقد نخندیده بودم .

.

همچین عمو خجالت زده ای من دارم!!!!!!

.

.

من یه خاله دارم که یه پسر داره دهه هشتادی چند روز پیش اومدن خونمون این پسرش منو کچل کرده که موهاشو کوتاه کنم حالا من با دهن روزه بلند شدم واسه اینکه دلشو نشکنم دور موهاشو زدم ( بنده آرایشگر زنونه هستم) حالا خودش و مامانش هی تعریف کردن تا اینکه شب باباش اومده هنوز از در نیومده بود تو که این پسره گزیه کنان رفته جلوی باباش میگه ببین موهامو چه ریختی کرده

من موندم چی بگم به این l-:

.

.

بهد از 18 سال درس خوندن:|

بابام : سلام پسرم کارنامتو گرفتی؟؟؟معدلت چی شد؟؟؟

من:سلام بابا بد نیست :)))

بابام آفرین :|

من :| ینی این همه درمورد مسائل درسی من پیگیره :|

.

.

داداشم مغازه بود که یهو تلفن زنگ زد،بدون هیچ مقدمه ای طرف پرسید : حاج آقا عباس؟ داداشم گفت بله بفرمایید!

طرف گفت حاج آقا ما قراره بریم مسافرت از سمنان به مشهد خونه خاله اینا ده روز بمونیم بچه ها هم از لحاظ جسمی ضعیفن باید روزه بگیرن یا نه؟

داداشمم نه گذاشت نه برداشت گفت : نه واجب نیست ، خوش باشید! طرف کلی دعاش کرد و خدافظی کرد!

من الان موندم این داداش من این مخو از کجا آوورده!

شما بگید فک و فامیله ما داریم ؟ :|

.

.

دختر خالم 7 سالشه اومده گیر داده به من که بیشتر زیاده یا زیاد بیشتره؟هرچی میگم نمیدونم ول کن نیست تو رو خدا کمک کنید الان رفته گیر داده به آبجیم.ولی خدایی چه جوابی بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

.

.

سلام بچه ها

من ترانه نویسم بهم گفتن اگه میخای ترانه هاتو کسی بخونه باید کتاب چاپ کنی:|

رفتم واسه چاپ کتاب گفتن باید 10 ملیون بدی پول نداشتیم:|

اونوقت مامانم اومده میگه تو دلت نمیخاد پیشرفت کنی وگرنه شعراتو به انگلیسی ترجمه میکردی میدادی خارجیا میخوندن:|

فانتزی بر مامان هام عیب نیست آیا؟

لایک=خو مامانتم فانتزی داره برا خودش دیگه:-)

.

.

.اقا عقد یکی از فامیلامون بود برای تزیین میوه هارو روی کابینت چیده بودن و چون زمستون بود همه کاپشن پوشیده بودن یکی پشت کابینت واستاده بود همه داشتن میرقسیدن(میرغسیدن میرقصیدن و ....)یکی اومد با اسرار اونو اوردن وسط دیدیم که دستش رو جیب کاپشنش بود مدن دستشو به زور برداشتن دیدیم که سر موز از جیبش زده بیرون بعد دیدیم تو جیبش هی گردی گردی بود ونارنگی بودن.

لایک:عجب فامیای داری یا

لایک:اگه من جای تو بودم با این فامیلا خود کشی میکردم

.

.

***صرفا جهت خنده****

بابا بزرگم(مادریم) فوت کرده بود

شبش همه بعد از سر خاک رفتیم خونه مامان بزرگم.به جز بابام کار داشت رفت.

همه تو خونه نشستن ساکت!

هیچکدوم جیکشون در نمیومد!

ی دفعه اس ام اسی واسه من اومد^_^

صداش زیاد بود همه چهار چشمی داشتن منو نگا میکردن!

اس از بابام بود.مامانم گفت کیه؟

منم ی لحظه با خواهرم اشتباه گرفتم گفتم باباته!^_^

من:)

مامانم:l

حظار همه قرمز شده بودن داشتن خفه میشدن از فشار خنده!

جمعیت ساکـــــــــتتتتتتتتتتت

یه دفعه مامانم ترکید از خنده!

بله دیگه خونه رفت رو هوا!

عموم هم گفت :اس داد نگفت فشار قبرش چ طور بوده؟

دیگه بد تر خونه ترکید از خنده!

فردا که رفتیم سر قبر همسایه ها اینطور نگامون میکردن:l:l

این از سوتی دادن من^_^

.

.

خواهر كوچولوم هميشه به خدا مي گه :

خدايا دعا مي كنم اگه تو شهر ما سيل اومد من رو به ماهي تبديل كني.

 

قربون خواهر گلم برم.

 

به افتخارش لطفا بزن لايكو

.

.

داشتم دوستم رو نصیحت میکردم که حیف تو با این خانواده و شرایطی که داری نیست؟! 

بچسب به درس و زندگی ات و از این حرفای نصیحت گونه...

یهو دیدم از پشت سر یکی با لگد زد زیر.... 

برگشتم نگاه کردم دیدم دائیم از رو موتورش [پیاده هم نشده] داره خیره بهم نگاه میکنه!!!!

گفتم چی شده دائی؟سلام!

گفت: پاشو برو پای درس و زندگی ات. وگرنه از رو موتور بیام پائین له ات میکنما!!!!! همش الّافی تو این کوچه ها! با این و اون "ور رو"میکنی!!!

من: :O

دوستم: :))

لقمان که پسرش رو نصیحت میکرد: :<

.

.

.

فک و فامیله ما داریم؟!!.

.

.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    آیا از وبلاگ راضی هستید؟
    وبلاگو توی چه زمینه ای گسترش بدم؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 133
  • کل نظرات : 14
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 100
  • باردید دیروز : 15
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 144
  • بازدید ماه : 396
  • بازدید سال : 2,872
  • بازدید کلی : 161,003
  • عشق سنج

    <center><script language="javascript" src="http://www.sibtheme.com/tools/love/index.php?pic=6"></script></center><div style='display:none'><h1><a title='قالب وبلاگ ' href='http://www.sibtheme.com'>سیب تم</a></h1></div>